غایب شدن. ناپدید شدن. حاضر نشدن. رجوع به غیبت شود، بد گفتن در پشت سر کسی. بدی و عیب کسی را در غیاب او گفتن. بدگویی کردن از کسی در غیاب وی. از پس مردم بد گفتن. (ترجمان القرآن علامۀ جرجانی تهذیب عادل). زشت یاد. (فرهنگ اسدی). غیبه. غیبه.اغتیاب. (ترجمان القرآن علامۀ جرجانی تهذیب عادل) (تاج المصادر بیهقی). اشخاص. اسقاء. (تاج المصادر بیهقی). افراش. (منتهی الارب). رجوع به غیبه، غیبهو مجموعۀ مترادفات ص 258 شود: و غوغا و عامه در سخن و غیبت کردن او (عثمان) آمدند. (مجمل التواریخ و القصص). که مرا دشمن میدارد و که مرا غیبت میکند و که بمن بد میگوید؟ (تذکره الاولیاء عطار). مکن پیش دیوار غیبت بسی بود کز پسش گوش دارد کسی. سعدی (بوستان). کند هرآینه غیبت حسود کوته دست که در مقابله گنگش بود زبان مقال. سعدی (بوستان). واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن در حضورش نیز میگویم نه غیبت میکنم. حافظ
غایب شدن. ناپدید شدن. حاضر نشدن. رجوع به غَیبَت شود، بد گفتن در پشت سر کسی. بدی و عیب کسی را در غیاب او گفتن. بدگویی کردن از کسی در غیاب وی. از پس مردم بد گفتن. (ترجمان القرآن علامۀ جرجانی تهذیب عادل). زشت یاد. (فرهنگ اسدی). غیبَه. غَیبَه.اغتیاب. (ترجمان القرآن علامۀ جرجانی تهذیب عادل) (تاج المصادر بیهقی). اِشخاص. اِسقاء. (تاج المصادر بیهقی). اِفراش. (منتهی الارب). رجوع به غیبَه، غَیبَهو مجموعۀ مترادفات ص 258 شود: و غوغا و عامه در سخن و غیبت کردن او (عثمان) آمدند. (مجمل التواریخ و القصص). که مرا دشمن میدارد و که مرا غیبت میکند و که بمن بد میگوید؟ (تذکره الاولیاء عطار). مکن پیش دیوار غیبت بسی بود کز پسش گوش دارد کسی. سعدی (بوستان). کند هرآینه غیبت حسود کوته دست که در مقابله گنگش بود زبان مقال. سعدی (بوستان). واعظ ما بوی حق نشنید بشنو کاین سخن در حضورش نیز میگویم نه غیبت میکنم. حافظ